معنی آلبومی از حمید عسکری

حل جدول

آلبومی از حمید عسکری

خوشبختی، کما، کما 2، کما 3

از عشق

کما

خوشبختی، از عشق، کما 1، کما 2، کما 3، پرنده، دلبریده، دیوونه وار

لغت نامه دهخدا

عسکری

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن محمد عسکری. رجوع به علی عسکری شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن محمدبن جعفر حداد عسکری، مکنی به ابوالحسن. از علمای قرن چهارم هجری. رجوع به علی حداد شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن سعدبن عبداﷲ عسکری، مکنی به ابوالحسن. محدث و رحاله ٔ قرن سوم هجری. رجوع به علی عسکری شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (ص نسبی) منسوب به عسکر. لشکری. سپاهی. (فرهنگ فارسی معین). || جنگی و بهادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به عسکر شود. || منسوب به عسکر مکرم، که شهری است از کوره ٔ اهواز. (از اللباب فی تهذیب الانساب). منسوب به عسکر که شهری است از خوزستان و اهواز، میان بصره و فارس، و گویند دهی است میان حرمین. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به عسکر و عسکر مکرم شود.
- انگور عسکری، نوعی انگور نازک پوست و خردهسته. قسمی انگور نهایت لطیف و پوست نازک و بی دانه. و رجوع به انگور شود.
- شکر عسکری، شکر که از عسکر مکرم آرند:
به داروی علم درون علم دین
ز بس منفعت شکّر عسکریست.
ناصرخسرو.
چون شکر عسکری آور سخن
شاید اگر تو نبوی عسکری.
ناصرخسرو.
- نی عسکری، نیشکر عسکری. نیشکر که از عسکر مکرم آرند:
طبع کافی که عسکر هنر است
چون نی عسکری همه شکر است.
خاقانی.
و رجوع عسکر و عسکر مکرم شود.
|| نوعی شراب که از شکر سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج).

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) محمدبن علی عسکری. مفتی اهالی عسکر در مصر. او فقیهی شافعی بود و کتب شافعی را از ربیعبن سلیمان و یونس بن عبدالاعلی روایت کرد. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به معجم البلدان ذیل عسکر مصر شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) حسن بن عبداﷲبن سهل بن سعیدبن مهران عسکری، مکنی به ابوهلال. از فضلای قرن چهارم هجری. رجوع به ابوهلال عسکری و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 2 ص 211، خزانهالادب بغدادی ج 1 ص 112، معجم البلدان ج 6 ص 177، دمیهالقصر، ارشاد الاریب، البعثه المصریه، معجم البلدان ذیل ماده ٔ عسکر مکرم.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) علی بن سعید عسکری، مکنی به ابوالحسن. از محدثان بود و نسبت او به عسکر سامراء میباشد. وی بسال 298 هَ.ق. به اصفهان رفت، سپس عازم نیشابور گشت و به سال 300 هَ.ق. در این شهر درگذشت.از جمله کتابهای اوست: الشیوخ و المسند. (از الاعلام زرکلی از اخبار اصبهان). و رجوع به علی عسکری شود.

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) دهی از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 370 تن. آب آن از رود حله. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) دهی از دهستان تمیمی بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 100 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

عسکری. [ع َ ک َ] (اِخ) حسن بن علی بن محمدبن علی بن موسی الرضا علیهم السلام (امام...)، مکنی به ابومحمد. امام یازدهم شیعه ٔ اثناعشریه. نسبت او به عسکر سرمن رأی است. رجوع به حسن عسکری و اللباب فی تهذیب الانساب و حسن بن علی... شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

عسکری

سپاهی، لشکری، (لقب امام یازدهم شیعیان امام حسن عسکری عب)

معادل ابجد

آلبومی از حمید عسکری

519

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری